ساعت حدود 3 بعد از ظهر یک روز پاییز است .
دو یا سه هفته میشود که با موافقت خانم رهنما ، نوشتههای فریدون رهنما را با عنوان واقعیت مادر است به ناشر سپردهام .
ابراز علاقه از سوی ناشر بود و با این دلگرمی که : « باعث افتخار ماست !»
امروز رفتهام که حضوری پیگیر شوم . گفتهاند باید بررسی کنیم !
بررسی کردهاند : "متأسفانه مطالب کهنه است" !
و این "مطالب کهنه " همانها است که در واقعیت مادر است آمده : درباره هنر و ادبیات ، نیما ، فروغ فرخزاد ، فردوسی و شاهنامه ، محصص ، صبا ، اخوان ، سپهری و ...
باری ، اگر رهنما یا این هنرمندان کهنه شدهاند ، حق با ناشر ارجمند است . اما "گویا " چنین نیست ، پس باید راهی جست ...
و دانه سبز میشود : با نیت انتشار آثار فریدون رهنما ، و رفته رفته آثاری ارجمند از دیگران .
نخست درخواست مجوزِ نشر با نامِ پیشنهادیِ «به گزین » ارائه میشود . واژهیی که رهنما خود در آغاز کتاب واقعیتگرایی فیلم به کار برده : « به بهگزینان سینمای ایران » .
بهگزین را به جای منتقد پیشنهاد کرده است .
مسئولان صدور مجوز نشر در وزارت ارشاد ، «به گزین»را نمیپذیرند . میگویند نام دیگری برگزینید. توضیحها و حتی ارائه صفحهیی از لغتنامه دهخدا که بهگزین را برابر منتقد آورده ، کارگر نمیافتد . چند عنوان را روی کاغذ مینویسیم : یکی هم «دانه» است ، پیشنهاد خانم رهنما . و داستانش :
نام زنیست فقیر ، در الشتر و در دهه 50 خورشیدی .
گدایی نمیکند ، کسی را برمیگزیند . دست پیش میبرد و می گوید : روزیام را بده!
میدهند یا نه ، دانه منتظر نمیماند و راه خود میرود ...
راهی در پیش گرفتهایم و میکوشیم که برویم ...
اسفند 1394 همزمان با 85 سالگی فریدون رهنما ، با دو کتاب از رهنما :
گذشته مرگ نیست نقاب نیست گندم است لاله است و جان
واقعیت مادر است
این راه آغاز میشود .